سفارش تبلیغ
صبا ویژن

........*عشق*.....*متن های عاشقانه*.......

جمعه 87/3/10 :: ساعت 8:25 عصر

نجوا

کودک نجوا کرد: - خدایا با من حرف بزن.

مرغ دریایی آواز خواند.کودک نشنید ، سپس فریاد زد: - خدایا با من حرف بزن.

رعد در آسمان پیچید.اما کودک گوش نداد.کودک نگاهی به اطرافش انداخت و گفت:- خدایا بذار ببینمت.

ستاره ای درخشید ، ولی کودک توجه نکرد.

کودک فریاد زد: خدایا یه معجزه به من نشون بده.

یک زندگی متولد شد ، اما کودک نفهمید.

کودک با نا امیدی گریست. - خدایا با من در ارتباط باش.بذار بدونم اینجایی!

بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد، ولی کودک پروانه را کنار زد و رفت.


نوشته شده توسط: مسعود



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دوستت دارم
[عناوین آرشیوشده]

  • ........*عشق*.....*متن های عاشقانه*.......
    مسعود
    هو معشوق دل خوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه من عشق بالایی است.من مسعود ام 16 سالمه.از اینکه به وبلاگم اومدی ممنونم امید وارم بازم به من سر بزنی
  • ........*عشق*.....*متن های عاشقانه*.......


  •