آسمان چشم تو
در آسمان چشم تو، دیدم خودم را
رفتم به سوی چشمه بوسیدم خودم را
وقتی که بر می گشتم از سعی و صفایت
در مروه ی عشق تو ،فهمیدم خودم را
سکوت بی کران
دل من ،بار دیگر در شکست امتحان ماندی؟
ز همراهان جدا ماندی ،یقین از کاروان ماندی؟
خراب افتادخ ای در بستر تاریک خاکستر
زدی فریاد خواهش در سکوت بی کران ماندی؟
تک ستاره
از این حصار خسته ام ،دوباره آه می کشم
دوباره توی سینه ام نقش گناخ می کشم
به ذهن سبز عاشقم ،همیشه تک ستاره ای
در آسمان چشم تو ،هلال ماه می کشم
زنبیل آفتاب
اشکم شبیه خنده ی گل ها زلال بود
عشقم ز جنس معجزه ،خواب و خیال بود
زنبیل آفتاب تنم از عطش عشق پر است
افسوس وصل دوست ،امیدی محال بود