سفارش تبلیغ
صبا ویژن

........*عشق*.....*متن های عاشقانه*.......

چهارشنبه 86/12/29 :: ساعت 12:15 عصر

گل من

گل من

به هر بهانه تو از من بریده ای گل من

تو ساده تر ز من و دل ندیده ای گل من

دلم به خاطر خوش باوریم می سوزد

تو چون کبوتری، اما پریده ای گل من


نوشته شده توسط: مسعود


چهارشنبه 86/12/29 :: ساعت 12:11 عصر

کاش می شد

کــــــــاش می شــــــد عـطـــــر بــــــاران را چشـــــــید

خـط سبـــــــــــزی از رخ صحـــــــــــرا کشــــــــــید

کـــــــــاش می شــــــــد باغ را بیــــــــــدار کـرد

چشـــم نرگــــس را سـحــــــر هوشــــــیار دید

کــــــــاش می شـــــــد باز همـــــراه بــهـار

از پرســـــــتو گفـــــت از فوج ســـــــــوار

کــــاش می شــــد در حریم شــــعر ناب

پر گشــــود و رفــــت تا معنــــای آب

کـاش می شـد وا‍‍‍‍ژه ها ی خسـته را

واژه های بال و پر بشــکســته را

واژه های بی خیال از دردرا

ایـن خمـــار آلودگان ســرد را

یک به یک درجام می،تطهیرکرد

کــاخشان با شـعله ها تعمیـــر کرد

کـــاش می شـــد نیمــه خـــــــرداد را

آن تنـــــــــور آتـــــــــــش فریـــــــــــاد را

تــا ابــــــــد در ســــــــــینه ها افروختـــــــــن

دم زدن، آتــــــــش گـــــرفتــــــــن، ســـــوختــــــــن


نوشته شده توسط: مسعود


چهارشنبه 86/12/22 :: ساعت 3:51 عصر

ساز شکسته را ،تو بگو چند می خری؟

دیوانه ام ،تو عاشق در بند می خری؟

کوه غمم ،تو کوه دماوند می خری؟

صید کمند زلف تو هستم ،به من بگو

آیا غزال زخمی در بند ،می خری؟

من دلشکسته ی توام ای نازنین من

ساز شکسته را ،تو بگو چند می خری؟

ای بهترین ،اسیر شکر خنده ی توام

آیا اسیر را به شکر خند می خری؟

چون یوسفم به دست زلیخای عشق تو

هستی عزیز من و خداوند ،می خری؟

میل حرث نموده گیاه دل من

یک قطعه زان ،به خاطر پیوند می خری؟


نوشته شده توسط: مسعود


یکشنبه 86/12/19 :: ساعت 6:32 عصر

آسمان چشم تو

آسمان چشم تو

در آسمان چشم تو، دیدم خودم را

رفتم به سوی چشمه بوسیدم خودم را

وقتی که بر می گشتم از سعی و صفایت

در مروه ی عشق تو ،فهمیدم خودم را

 

سکوت بی کران

دل من ،بار دیگر در شکست امتحان ماندی؟

ز همراهان جدا ماندی ،یقین از کاروان ماندی؟

خراب افتادخ ای در بستر تاریک خاکستر

زدی فریاد خواهش در سکوت بی کران ماندی؟

 

تک ستاره

از این حصار خسته ام ،دوباره آه می کشم

دوباره توی سینه ام نقش گناخ می کشم

به ذهن سبز عاشقم ،همیشه تک ستاره ای

در آسمان چشم تو ،هلال ماه می کشم

 

زنبیل آفتاب

اشکم شبیه خنده ی گل ها زلال بود

عشقم ز جنس معجزه ،خواب و خیال بود

زنبیل آفتاب تنم از عطش عشق پر است

افسوس وصل دوست ،امیدی محال بود


نوشته شده توسط: مسعود


پنج شنبه 86/12/16 :: ساعت 5:43 عصر

چشمان من همواره بارانی ست

چشمان من همواره بارانی ست

 

قصد سفر تا آسمان دارم

میل و هوای کهکشان دارم

در فصل سرد بی شکیبی ها

داغی به دل چون ارغوان دارم

از عشق او از من چه می پرسی

زخمی به سینه زان نشان دارم

چشمان من همواره بارانی ست

عشقی چو دریا بی کران دارم

ای کاش می دانستم آیا ، باز

سروی تناور بازوان دارم

افسوس او هرگز نمی داند

در بام عشقش آشیان دارد

با درد هجرانش چه می سازی؟

می میرم و صدها فغان دارم


نوشته شده توسط: مسعود


دوشنبه 86/11/29 :: ساعت 10:33 عصر

ارزش کلمات

پر معنا کلمه «ما» است، آن را بکار ببر. بی رحم ترین کلمه «تنفر» است، آن را از بین ببر. سرکش ترین کلمه «هوس» است، با آن بازی نکن. خودخواهانه ترین کلمه «من» است، با آن مقابله کن. تواناترین کلمه «دانش» است، آن را فراگیر. موفق ترین کلمه «پشتکار» است، آن را داشته باش. سمی ترین کلمه «غرور» است، بشکنش. سست ترین کلمه «شانس» است، به امید آن نباش


نوشته شده توسط: مسعود


دوشنبه 86/11/29 :: ساعت 10:28 عصر

فسونگر

فسونگر چون نگاهت عشق و غم در گرمی هرم نفسهایت

چنان یک بارش تند سحرگاهی که می شوید غبار از دل سبزه و گل ها

کاشکی می شست ز سر تا پای من از غم تنهایی و سودای دیدارت

نگاهم در نگاهت می تند لبخندی و یا نه

کاشکی می شد نگه ها در نگه ها می تنید و سخت در هم گره می خورد

و یا دنیای چشمانم همه در لحظه آغوش دیدارت فنا می شد

 


نوشته شده توسط: مسعود


دوشنبه 86/11/29 :: ساعت 10:20 عصر

گل من باغچه ی نو مبارک

گفتم فقط تو را دارم!   گفتی تو را نمی خواهم!

گفتم دوستت دارم!     گفتی عاشق کسی دیگر شده ام!

در همه جهان گشتم و عاشق نشدم        تو چه بودی که تو را دیدم و دیوانه شدم

در میان همه تو را می خواستم و در عین حال همه تو را می خواستند و تو یکی را! چه کنم! غم دل با که بگویم!؟ غم دل با که بگویم که بفهمد چه می گویم!؟ داغ عشقی را که بر دلم گذاشتی را با چه آبی خنک کنم!؟

درد قلب شکسته ام را به که بگویم که فریاد رسی نیست!؟

کاش هیچ وقت با نگاهت از خانه بیرون نکرده بودی!!

کاش عشقی را که در وجودم در حال سوختن است را احساس منی!!

در گذار تار شب های دلتنگی انتظار صبح صادق می کشم!

روی هر سینه سری تکیه زند وقت وداع، سر من وقت وداع تکیه به دیئار زند!

غروب عاشقان رنگش طلاییست         اگر چه آخرش رنج و جداییست

چه خوش می گوید حافظ:

 به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم        که گم شد هرکه دراین ره به رهبری نرسید

آه! حال که گرفتار عشق شده ام و به رهبری نرسیده ما چه کنم!؟

اکنون با چشم گریان چیزی ندارم جز اینکه بگویم: گل من باغچه ی نو مبارک


نوشته شده توسط: مسعود


دوشنبه 86/11/29 :: ساعت 10:19 عصر

چقدر شیرین است

چقدر شیرین است با تو بودن، با تو زیستن و با تو جان دادن.

چقدر زیباست که در غروب لحظه ها دستانم را در دستانت بفشارم و با چشم های حلقه زده با اشک، زیر بارش نم نم با طراوت باران، با هم و در کنار هم قدم بزنیم.

چقدر شیرین است که من و تو دست در دست هم دهیم تا با هم خاطرات شیرینی را رقم بزنیم.

چقدر غرور انگیز است که من وتو همچون دو پرنده ی عاشق یکدیگر را دوست بداریم تا دنیا، حتی فرشته ها به عشق من و تو غبطه کنند.

چقدر مست کننده است وقتی که وجودمان از غصه و غم لبریز گشته یکدیگر را در آغوش بگیریم تا هم از غصه ی دنیا جدا شویم و هم پیئستگی میان قلبمان افزایش یابد


نوشته شده توسط: مسعود


دوشنبه 86/11/29 :: ساعت 10:16 عصر

اشک

گاهی وقتا اشک بهترین راه برای احساس راحتی کردنه فقط برای مدت کوتاهی ! ولی اگه کسی بود که این اشکا رو پاک کنه زندگی رویایی می شد . افسوس که لحظه ها، ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها، شب ها ، هفته ها ، ماه ها و سال ها، همه و همه از عمرم می کاهند اما ذره ای از عشق من به تو کاسته نمی شود؛ بلکه لحظه به لحظه در حال افزایش است.

بی تو بودن را دوست دارم چون احساس لحظه شماری برای دیدار تو را دوست دارم


نوشته شده توسط: مسعود


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دوستت دارم
[عناوین آرشیوشده]

  • ........*عشق*.....*متن های عاشقانه*.......
    مسعود
    هو معشوق دل خوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه من عشق بالایی است.من مسعود ام 16 سالمه.از اینکه به وبلاگم اومدی ممنونم امید وارم بازم به من سر بزنی
  • ........*عشق*.....*متن های عاشقانه*.......


  •